گل دل مامان و بابا گل دل مامان و بابا ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

هدیه خدا

مسجد جامع تفت

ریحانه ای سلام. پنجشنبه رفتیم خونه حسین آقا بابای آقارضا باغشاهی برای مراسم اوس ابوالقاسم..رفتنی فکرمیکردم خونشونو بلدم ولی لای کوچه های دکتربهزاد میدان مادر گیرافتادم. تااینکه ازیکی از کوچه ها دیدیم ابوالفضل پسر اقا رضا داره بیرون میاد. ازش جای خونرو پرسیدیمو بادست نشونمون داد. سرکوچه ای بود که ماشین وایساده بودیم...خلاصه شبش تا ساعت ده و نیم مراسم طول کشید و چون شماهم خسته شده بودی بلندشدیم. صبح جمعه خاله مریم برامون شام دیشبو که کباب مرغ بود آورد. ماهم براناهار خوردیمو بعدش چنان خماری شدیم که نگو!! تا عصر خوابیدیم. بعدش چون طبق روال هفته های پیش عادت چراگاه داشتیم پاشدیم رفتیم تفت. مسجدجامع قدس نماز خوندیمو از سوپری کنارش دوتا ابمیوه تایل...
28 شهريور 1394

تدفین اوس ابوالقاسم.....

سلام بابا. دیروز تلخ بود. رفتیم ده بالا برا خاکسپاری اوستا ابوالقاسم.  ..شما بعیدمیدونم یادت بیاد که کی بودند. اولی که منو مامان ازدواج کرده بودیم خیلی بهمون محبت داشت....خدارحمتش کنه.....ساعت 5 تا یازده اونجا بودیم....شبم هوا خیلی سرد شده بود....بابخاری ماشین برگشتیم خونه.... بوس.
24 شهريور 1394

آخرهفته های کبابی!!

سلام بابا. دیروز جمعه رفتیم کباب لاله مهریز. تعریفیه. ده سیخ کباب با گوجه و دوغ و نون و سبزی : 37500.  دنبال یه جای خوب بودیم که رفتیم جلو کارخونه نون مهریز...درختکاری بود...ازماکباب خوردنو از آسمون طوفان شدن همانا!!!...خلاصه کبابارو خوردیمو اومدیم خونه بس که چرب و باحال بود دوسه ساعتی دمرشدیم توتشک ! مامانی میگفت ماشین خیلی کثیف شده...عین گربه ها!! که خودشونو میلیسنو کاری به اطرافشون ندارند! پنجشنبه هم بابا رفتیم چراگاه قزل الا کبابی دوتا درس کردیمو خلاصه حالی به حولی! بعدشم رفتیم سمت بردستانو سخوید....چه ویلاهایی ساخته بودند....مامانی که دره اسکی خیلی پسندش شده بود! پایین سخویده..... راستی بابا چندروزیم هست که تبلت lenovo 5500 بام...
21 شهريور 1394

ا (بافتحه) کن! گریه کن! چی میگی؟ چی چی میخوای؟ بیا!!

سلام بابا. جمله عنوان وبلاگ عین بازیه که باهم میکنیم...چندروزه.....وقتی گریه میکنم بهم پستونک ( یابقول خودت پسکونک) میدی.... بابا دیروز ساعت حدود چهاربود رسیدیم چراگاه....جوجه بال کاله و مخلفات دیگه برده بودیم....اونجا روسنگا باذغال جوجه کباب درست کردیم.و گوجه....خوش گذشت.. ریحانه به پلیس میگی مولیس....به پلنگ صورتیم میگی پنگل صورتی..... راستی دیشب به مامان گفته بودی منم ازلباسای تو میخوام! از این لباس شبا.....بعدگفته بودی به بابا میگم برام بخره!    چشششششم بابایی..انشاالله.... بابا دعا کن پول خونه سازیمونم جور باشه....تاالانش که خوب بوده.... بوس. سرکارم. ساعت 10:30 صبح.
14 شهريور 1394

رون کاله و کرم خاکی گوش بابایی و جشن ازدواج مامان و بابا!

سلام بابا . پنجشنبه ای که گذشت ولادت آقا امام رضابود...هفتمین سالگرد ازدواج من و مامان. .همراه هم رفته بودید سوپردشتی و پودر کیک تک ماکارون وانیلی با بوی حشره کش!!! خریده بودین که مامانی هم زنگ تک میزنه و ناظر QC قول بررسی میده....روی کیک با قلبی ازجنس پودرقند و گل محمدی ساییده شده تزیین شده بود...چندتا عکسوفیلمم گرفتیم...ظهرشم ازرفاه خوراکی گرفتم....از بال و رون کبابی کاله گرفته تا اب اناناس و انبه پرتقال سان استار تا نرم کننده سافتلن و زیتون پرورده رشتی موسویان و...جمعه دوباره رفتیم چهارفرسخی....رونارو مامانی توخونه تو کیک پز پخته بود. باسیب زمینی و برنج....خوردیم اونجا. خوشمزه شده بود.. منتها دیررسیدیم ساعت 7 بود. کوهستانم زود تاریک میشه ...
8 شهريور 1394

بسازبفروش!!

بابا سلام...دیروز ساعت 14:30 باید میرفتیم کمیسیون ماده99 م امام حسین برای تخلف ساختمانی ما...البته ما بی تقصیریم چون میگن چرا زمین کوچیکه و پروانه نداره! منم گفتم اتفاقا میخواستم زمینم بزرگ باشه تا بتونم وام شرکت بگیرم....خلاصه شماهم بودی...آخرش آقاهه بهم گفت بسازبفروش که نیستی!؟ گفتم قبل ازدواج به خانم قول داده بودم که خونه اسمش کنم اینه که....!! خلاصه همه روشونو کردند اونورو ....شبش رفتیم فلافل 20 خ مهدی پنج تافلافل بادوتا همبرگر مخصوص گرفتیم بادوغ شد 27 تومن...رفتیم پارک وحشی بافقی خوردیم...از لوازم التحریریه گل نرگس خ چمران برات یه صفحه برچسب خرس پو خریردیم....توماشین مامانی. همشونو چسبوند به صندلی عقب که بازی کنی باهاشون.....خوش گذشت با...
2 شهريور 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هدیه خدا می باشد